Sibiyā

خداحافظ گاری کوپر


 تصویر روی جلد کتاب کتاب خداحافظ گاری کوپر در فرانسه نوشته رومن گاری

خدحافظ گاری کوپر نام رمانی است که رومن گاری آن را در سال ۱۹۶۹ نوشت.

مقدمه

خداحافظ گاری کوپر را با ترجمهٔ سروش حبیبی در حدود دو هفتهٔ قبل از فیدیبو خریدم. کتاب را نشر نیلوفر چاپ کرده است. قیمت نسخه چاپی کتاب در زمان نگارش این نوشته ۱۸۵ هزار تومان است و طاقچه و فیدیبو نسخه اکترونیک کتاب را به قیمت ۴۵ هزار تومان می‌فروشند. طاقچه در عوض این ۴۵ هزار تومان یک پی دی اف تحویل شما می‌دهد اما محصول فیدیبو یک کتاب الکترونیک epub است.

کتاب به شکل ناراحت کننده‌ای افتضاح بود. البته افتضاح بودن بیشتر یک مسئله شخصی است. ممکن است خواننده به هر دلیلی نتواند با یک کتاب ارتباط برقرار کند اما برای چون منی که هر آشغالی را می‌خوانم، افتضاح بودن یک کتاب معنای خوبی ندارد.

در این نوشته در جستجوی آنم که بیابم مشکل از من بوده، گاری و یا سروش حبیبی؟

هنوز نمی‌دانم ...

آشنایی من با رومن گاری

در مدرسه بود که برای مرتبهٔ اول با رومن گاری آشنا شدم. وقتی که ترجمهٔ لیلی گلستان از کتاب زندگی در پیش رو را در سال ۱۳۹۴ از علی هدیه گرفتم. چاپی بی کیفیت از انتشارات بازتاب نگار و شاید اولین و آخرین کتابی که از این انتشارات خواندم. کتاب را دو مرتبه یکی در همان سال و یک مرتبهٔ دیگر هم شاید ۴-۵ سال بعد خواندم. آنچه از زندگی در پیش رو که حالا به خاطر می‌آورم داستانی گیرا و همچنین نثر شیوای لیلی گلستان بود و البته نام رومن گاری که از همان زمان در گوشه‌ای از ذهن من حک شد.

رومن گاری

 تصویر پرتره رومن گاری نویسنده فرانسوی نویسنده کتاب خداحافظ گاری کوپر

نویسنده‌ای فرانسوی که علاوه بر نویسنده و کارگردان، خلبان و دیپلمات نیز بود.

رومن گاری کتاب خداحافظ گاری کوپر را در سال ۱۹۶۴ یعنی در حدود بیست سال پس از انتشار اولین کتابش با نام تربیت اروپایی به زبان انگلیسی نوشت. و چهار سال بعد خودش کتاب را به فرانسوی برگرداند. زندگی در پیش رو یازده سال پس از خداحافظ گاری کوپر منتشر شد.

از دیگر کتاب‌های معروف او می‌توان به میعاد در سپیده دم و بادبادک‌ها اشاره کرد.

نگاهی به گودریدز

فهرست آثار پرطرفدار رومن گاری در گودریدز چیزی شبیه به این را نشان می‌دهد:

  • زندگی در پیش رو با ۲۹,۷۶۰ رأی و ۲۵۳۷ نظر و امتیاز ۴٫۲۱ در مقام نخست قرار دارد.
  • خدحافظ گاری کوپر با ۸,۱۷۹ رأی و ۶۹۶ نظر و امتیاز ۳٫۸۶ در مقام سوم قرار دارد.

همین آمار تا حدی مشخص می‌کند که برای همچو منی که پیش‌تر، زندگی در پیش رو را خوانده بودم، روبرو شدن با خداحافظ گاری کوپر یک شکست بزرگ محصوب می‌شود.

کمی دقیق‌تر

نگاه دقیق‌تر نیاز به تسلط خیلی بیشتر به زبان انگلیسی و فرانسه، رجوع به متون اصلی، رجوع به ترجمه‌های متفاوت این اثر و شناخت بیشتر رومن گاری و سروش حبیبی دارد که الحمدلله هیچ کدام را ندارم! اما در حد بضاعت:

این کتاب دو ترجمه در زبان فارسی دارد. یکی همین ترجمهٔ سروش حبیبی که ظاهراً در سال ۱۳۵۱ انجام گرفته است و دیگری ترجمه‌ای از محمود بهفروزی که انتشارات جامی چاپ کرده است.

همان طور که پیشتر گفتم من ترجمهٔ سروش حبیبی از انتشارات نیلوفر را مطالعه کردم.

من ترجمهٔ محمد بهفروزی را ندیده‌ام و قضاوتی نمی‌کنم. این یک نقص برای این نوشتهٔ محسوب می‌شود. برای کتابی که تنها دو ترجمه در فارسی دارد، دیدن هر دو ترجمه حداقل کاری است که برای نقد نوشتن باید انجام داد.

در این نوشته تنها به تحلیل ترجمهٔ سروش حبیبی که توسط نشر نیلوفر چاپ می‌شود خواهم پرداخت.

حالا که دارم می‌نویسم مطابق رقمی که فیدیبو نشان می‌دهد ۴۱ درصد از کتاب را مطالعه کرده‌ام. کتاب از سیزده + یک فصل تشکیل شده است. فصل اول در حدود ۷۰ صفحه از کتاب را تشکیل می‌دهد: چیزی نزدیک به یک چهارم.

از همان ابتدای خواندن با مشکلی مواجه شدم: کتاب نثر گیرا و دل‌نشینی ندارد. خواندنش سخت است. نه این که فهمیدنش سخت باشد. نه. خواندنش سخت است...

اما با این حال کتاب را دوست داشتم. از خواندنش لذت می‌بردم و اما از شروع فصل دوم و به ویژه سوم دیگر نتوانستم با کتاب ارتباط بگیرم. حالا علاوه بر نثر نه چندان روان با محتوای نه چندان گیرا هم مواجه بودم. البته به رسم :

چنان نماند، چنین هم نخواهد ماند

می‌توانم انتظار داشته باشم که کمی جلوتر وضع بهتر بشود. البته یقیناً نثر همچنان ضعیف خواهد ماند ولی امید دارم که داستان بهتر شود و از این کسل کنندگی در آید.

با این حال مطالعه را رها کرده‌ام و حالا به نگارش این نوشته مشغولم.

چاپ امیرکبیر

حالا برای تحقیق بیشتر نسخهٔ اسکن شده‌ای از این کتاب را هم دانلود کردم: انتشارات امیرکبیر، ترجمهٔ سروش حبیبی به سال ۲۵۳۶، معادل با ۱۳۵۶ هجری خورشیدی!

اختلاف نسخه‌ها

چاپ امیرکبیر پیش‌گفتاری دارد در حدود ۳-۴ صفحه به قلم مترجم یعنی سروش حبیبی. برخلاف چاپ نیلوفر که کتاب بدون هیچ‌گونه مقدمه‌ای، نه از ناشر و نه از مترجم چاپ شده است.

از این سه چهار صفحه پیش‌گفتار امیرکبیر که بگذریم، با فصل یک روبرو می‌شویم. این چنین آغاز می‌شود:

عزی بن زوی آنجا بود. نخستین کسی که با اسکی از کوردیر دوم فرود آمده بود. این کودیر دوم همانجا بود که سرخپوست‌های پولاس، چند قرن پیش، معلوم نیست از دست مهاجمان اسپانیایی که نسلشان را بر می‌انداختند یا از شر دیانت مسیح که دشمن آنها بود، به آنجا پناه برده بودند. والله اعلم.

چاپ نیلوفر اما این گونه آغاز می‌شود:

عزی بن زوی Izzy ben Zwi هم آنجا بود. او اولین کسی بود که با اسکی از کوردییر دوم پایین آمده بود و این کوردییر دوم همانجایی بود که چند قرن پیش، سرخپوستهای پولاس Pulas، معلوم نیست از دست کشورگشایان اسپانیایی به آنجا پناه برده بودند، که می‌خواستند میخ مسیحیت را در سرزمین کفر بکوبند و نسلشان را بر می‌انداختند یا از شر خود مسیحیت که یگانه دیانت راستین شمرده می‌شد، والله اعلم!

گِل بگیرند در انتشارات را. آتش بزنند صنعت چاپ و نشر را. ناله می‌کنند که بازار نشر وضع مناسبی ندارد. حق‌شان است. این چه جور کتابی است آخر؟

نه توضیحی دربارهٔ ویرایش سروش حبیبی از ترجمه‌اش داده‌اند و نه حرفی از ویراستار در میان است: در نسخهٔ پی دی اف طاقچه که تفاوتی با فیدیبو در متن کتاب ندارد، نوشته‌اند:

چاپ اول: ۱۳۵۱ چاپ یازدهم: پاییز ۱۳۹۱

انگار نه انگار که چاپ ۱۳۵۱ با چاپ ۱۳۹۱ تفاوتی دارد! الان مشکلات زبانی و نگارشی چاپ نیلوفر را چه کسی گردن می‌گیرد؟ گردن‌گیرشان ضعیف است. کسی گردن نمی‌گیرد ...

یک مرتبه دیگر به شروع چاپ نیلوفر نگاهی بیاندازید:

... که می‌خواستند میخ مسیحیت را در سرزمین کفر بکوبند و نسلشان را بر می‌انداختند ...

الان این ضعف را بیاندازیم گردن سروش حبیبی؟ یا ویراستاری مجهول‌الهویة؟ بعلاوه این میخ مسیحیت از کجا آمده وقتی در چاپ اول نبوده است؟ هیچ معلوم نیست ...

فعلاً همین اندازه می‌دانیم که چاپ نیلوفر با چاپ امیرکبیر متفاوت است. کار سخت می‌شود!

نظرات فیدیبو

اما پر چالش‌ترین قسمت شاید همین بخش نظرات فیدیبو باشد:

عده‌ای که گویا اکثریت هم هستند نتوانسته‌اند با کتاب ارتباط برقرار کنند:

من چاپی این کتاب رو خوندم و همین ترجمه رو. خیلی تعریفش را شنیده بودم ولی خواندنش خیلی وقتم را گرفت ... من خیلی سخت خوندمش و نوع زندگی این جوانها و طرز فکرشون علاقه‌ای نداشتم ... به نظرم باید خودمون رو مجبور کنیم با اینکه بعضی کتابها رو دوست نداریم بخونیمشون چون جای فکر دارند.

یکی از کتابهایی که بدجور وقتمو گرفت. سرعت مطالعه‌ام رو به شدت پایین آورد و در آخر هم چیز زیادی دستگیرم نشد. آمادگی کنکور هم که نیست آدم دوباره و چند باره بخونه تا سر در بیاره...

عده‌ای دیگر که تعدادشان هم کم نیست نظرشان بر این است که کتاب را باید خواند:

بعضی از کتاب‌ها مثل فونداسیون ساختمان میمونه ظاهرا هیچ لذتی ندارند ولی برای کتابخوان شدن خوندنشون ضرورت دارد اینم ازون دسته کتابهاست و حداقل یکبار باید خونده بشه اگه اینو نمیتونی بخونی با جنگ و صلح صد سال تنهایی خشم و هیاهو تهوع و غیره چه می‌کنی؟!

یه کتاب چی باید به آدم بده؟ جز اینکه یه زندگی دیگه رو نفس بکشی خداحافظ گاری کوپر این تجربه رو بهم داد.

بر هر کتاب‌خوان واجبه که این کتاب رو بخونه. توی ایران تقریبا همه کتاب‌خون‌ها تو نوجوونیشون این کتاب رو خوندن و جزو یکی از بهترین کتاب‌هاشون بوده ...

عده‌ای دیگر گاهی محترمانه و گاهی هم غیرمحترمانه از نویسنده و مترجم انتقاد کرده‌اند:

اسم مترجم برای خوب شدن ترجمه الزام آور نیست. انقدر ترجمه ی ناروان بود که باعث کندی پیش رفتن کتاب و سخت فهمیدنش می شد ...

ترحمه بسیار ناشیانه و ویرایش نشده داستان گیج کننده و صحنه پردازی های ضعیف به هیچکس پیشنهاد نمی‌کنم

عده‌ای دیگر اما گویی برق نام و نشان نویسنده و مترجم چشمانشان را ربوده باشد نوشته‌اند:

سروش حبیبی استاد ترجمه ...

خیلی جالبه در حین اینکه میدونی داری یه کتاب خوب و مهم میخونی ولی در زمان خوندنش لذت نمی بری برای من یه حالتی بود دوست داشتم زودتر تموم شه! ...

و بخوانید این نظر را به عنوان حسن ختام بخش نظرات:

من این کتابو نخوندم ولی میتونم حدس بزنم چی شما رو اذیت کرده. از رومن گاری کتابهای دیگه هم خوندین؟ کمتر پیش میاد با یک متن شسته روفته مواجه بشید مثلا "زندگی پیش رو" از اون معدود کتابهاشه که بدون درهم ریختگی روایت کرده و البته من ترجمه لیلی گلستانو بی‌تأثیر نمی‌دونم نوشته‌های رومن گاری اشفته‌س و این سبک نوشتنشه. زندگینامه این نویسنده را بخونید کارکترشو بیشتر درک می کنید. اصولا هر مترجمی نباید سراغ آثارش بره و البته سروش حبیبی صاحب نامه. اما به نظرم چیزی که شما دوست نداشتید سبک نوشتاری بوده. زندگی پیش رو با ترجمه لیلی گلستانو بهتون پیشنهاد میکنم برای آشتی با این نویسنده

شما قضاوت کنید ...

جایی در فصل پنجم آمده است:

اما جس به ورطه‌های عمیقی که روانکاوری برای کشف حقیقت به آنها فرو می‌رود اعتقادی نداشت. اصلاً معنی عمق چیست؟ آیا همین اراجیف سخت سطحی است که نام همجنس‌خواهی یا عقده اودیپ بر آن نهاده‌اند؟ ورطه همین است؟ بیخود نیست که جوانها نمی‌توانند بحث درباره فرود را بی‌مسخره بگذارند. پدرش می‌توانست ثروتمندترین زنها و معتبرترین پستهای سیاسی و زیباترین معشوقه‌ها را داشته باشد. اما خوشبختانه ضعیف و سخت آسیب‌پذیر و بسیار دوست داشتنی بود و در نتیجه جز او کسی نداشت.

بله! اشتباهی رخ نداده است. متن بالا قسمتی از همین داستان است. با دقت نگاه کنید:

بی‌مسخره

در نتیجه جز او کسی نداشت.

آشفتگی ذهن و قلم نویسنده خود به تنهایی کتاب را سخت‌خوان می‌کند. حالا اضافه شدن واژهٔ بی‌مسخره و همچنین جا افتادن یک را را هم به این آشفتگی بیفزایید تا ببینید چه بلبشویی به راه خواهد افتاد.

از این دست نمونه‌ها در کتاب فراوان دیده می‌شود. این یک مورد را برای مثال آوردم تا مشخص شود منظور نویسنده از سخت‌خوانی و عدم گیرایی محتوا و نثر چیست.

حرف آخر

من تقریباً تمامی صفحات مطالعه شده را در وسایل نقلیه عمومی مطالعه کردم. خستگی حاصل از یک روز سخت و همچنین توقع حاصل از اولین برخورد من با رومن گاری در نثر شسته روفته زندگی در پیش رو را در نظر بگیرید. معلوم است که کوچکترین آشفتگی در نثر اصلی و همچنین ترجمه و یا نگارش چه بلایی به سر خواننده (نویسندهٔ این نوشته) می‌آورد.

اما با همهٔ این‌ها کتاب خیلی هم بد نیست. باید اعتراف کنم با این که به نظرم کتاب افتضاح است، اما با این حال بارها و بارها جملاتی از کتاب لبخند را در وسط مترو بر لبانم زنده کردند و بارها با لنی هم‌ذات پنداری کردم .

عمده نقد من متوجه نشر نیلوفر است. انتشارات امیرکبیر برای مرتبه نخست، کتاب را در سال ۱۳۵۱ منتشر کرده‌است و حالا این وظیفه بر عهده نشر نیلوفر گذاشته شده است. نشری که نسخه‌ای متفاوت از آنچه امیرکبیر چاپ کرده را چاپ می‌کند. تفاوتی که هیچ توضیحی در مورد آن نداده است: آیا ویرایشی از جانب مترجم انجام گرفته و یا این تغییر بر عهدهٔ ویراستاران انتشارات بوده است؟ تفاوتی که حتی اعتقادی ندارم که به بهبود خوانایی کتاب کمکی کرده باشد ...

به عنوان جملهٔ آخر، توقع من از رومن گاری بیشتر بود. این حجم از پراکنده گویی برای یک کتاب داستان مناسب نیست. کتاب باید خیلی راحت‌تر مخاطب را به خود جذب کند. شاید رومن گاری اگر زنده بود در پاسخ می‌گفت:

برای این ننوشته‌ام که مخاطب جذب کنم. هر که می‌خواهد بخواند، هر که نمی‌خواهد نخواند ...

که صد البته حق هم با او بود.

با این حال خواندن این کتاب با چاپ و ویرایش فعلی را به کسی توصیه نمی‌کنم.

شاید اگر ویرایشی جدید و شیوا از این ترجمه چاپ شود، بتوانم آن را به کسانی که حس می‌کنند تحمل آشفتگی ذهن نویسنده را دارند توصیه کنم.

نوشته شده در جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲